کتاب چهار داستان کوتاه (نسخه PDF/ چاپی)

معرفی کتاب چهار داستان کوتاه

درباره کتاب چهار داستان کوتاه

داستان کارگر ساده

سر ظهر بود و کارگرهای کارگاه تولیدی با رفتن به دستشویی و شستن دست و صورت، آماده می شدن برای ناهار. بعضی از پسرها که غذا آورده بودند با گرم کردن آن روی چراغ و یا همان طور سرد، مشغول خوردن می شدن! دخترها و خانم ها هم که هیچ وقت بدون غذا نمی ماندن، در اتاقشان را می بستند و دور یک سفره مشترک با خوردن غذایی به نام «همه چیز» خود را سیر می کردند. اما کارگر ساده حال و حوصله غذا آوردن و گرم کردن و شستن ظرف و این چیزهارو نداشت و معمولن بیرون غذا می خورد. چون معمولن غذا در حین حمل به کارگاه در کیف نشت می کرد و بو می داد. یک بار هم که مثل همیشه کارگر ساده قابلمه کوچک و قدیمی اش را توی کیف کیسه یی خود و بر روی ترکبند دوچرخه اش گذاشته و در حال رفتن به کارگاه بود، با گذشتن از روی یک دست انداز، کیفش روی آسفالت خیابان افتاد و بلافاصله یک مینی بوس از رویش رد شد!
وقت غذا قانونن یک ساعت بود. اما اگر کارگری یک ساعت کامل را به بهانه ناهار از کارگاه می رفت بیرون، صاحب کار با غرولند و خم های ابرو با وی برخورد می کرد. در این کـارگـاه لباس های
زیر زنانه تولید میشد و پس از بسته بندی به بازار و عمده فروشان طبق سفارش پخش میشد. هر کس مسوولیتی داشت. شش نفر برای دوزندگی، یک نفر سرنخ زن و پادو، دو نفر برای بسته بندی و حمل به بازار، یک نفر برای برش الگو که معمولن سرپرست کارگاه بود چون مقام و حقوق برشکار الگو بالاتر از بقیه کارگرها بود.

و ادامه ماجرا…

درباره مولف