معرفی رمان اجتماعی بی همنفس
رمان اجتماعی بی همنفس نخستین رمان مهدیه فدایی است که نگارش آن را از ۱۸ سالگی شروع کرده و ۴ سال بعد موفق به انتشار آن شد.
نویسنده درباره کتاب می گوید: “به نظرم ساختار اثر جای آنرا داشت که ریتم آهسته شده و رمان تا ۴۰۰ صفحه ادامه پیدا کند، اما چون نخستین اثر من بود و تجربه کافی نداشتم، اثر به صورت حاضر درآمد.”
بخش هایی از کتاب بی همنفس
وارد خانه شدم سکوت همه جار فرا گرفته بود به اتاق اشکان و مانی سرک کشیدم اما کسی نبود به اتاقم رفتم لباسهایم را عوض کردم و روی تخت نشستم . هیچ کس خانه نبود پس مامان و بابا کجا رفته بودند ….
در قسمت های دیگری از کتاب می خوانیم: “باز هم تاریکی و سیاهی بر همه جا حکم فرما شده و دامن پرستاره و زیبای خود را بر آسمان آبی پهن کرده.
شبی پرهیجان و زیبا که با افسون نگاه ماه آسمان زیباتر می شود. سر بر بالین رویاهایم می گذارم تا بار دیگر به اوج آسمان ها برسم و با دامنی پر از ستاره به زمین باز گردم و ستاره های خوشبختی ام میان آدمیان تقسیم کنم.”
بخش هایی از فصل دوم رمان اجتماعی بی همنفس
اوایل روزهای آرام و خوشی داشتیم، اما پیش پرده تئاتر زندگی پر وسوسه و هیجان انگیز است و تو را از آنچه که در پشت پرده سن، انتظارات را می کشد غافل می کند. نمی دانم چرا شاهین به نظرم مشکوک می رسید!
تلفن های گاه و بی گاهش و دیر یا زود رفتن ها و گاهی وقت ها نرفتن سر کارش. آن روز نرگس به کنارم آمد و گفت:”سلام افسون. حالت چطوره؟”
سلام. خوبم.
بیچاره آریا امروز از آقای امیری خواست که به یکی از شهرستان های اطراف تهران برود.
ابرویم را بالا انداختم و گفتم:”خوب من چکار کنم؟”
هیچی. گفتم بدونی.
آن شب کشیک بودم ولی آنقدر سرم درد می کرد و حالم بد بود که به خانه برگشتم. خانه شلوغ بود و شاهین روی ایوان ایستاده بود و یک وانت داخل حیاط مشغول خالی کردن بسته هایی بود که کارگرها آن ها را به داخل زیرزمین می بردند.
و…
برای اطلاع از تخفیف های آموزشی، ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه به بخش کتاب ادبیات فارسی مراجعه کنید.
سایر کتاب های این انتشارات
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.